کشف منظومه شمسی
برای دورهای طولانی، بشر اطلاع یا شناختی از وجود منظومه شمسی نداشت. بیشتر مردم تا قرون وسطای متاخر رنساس باور داشتند که زمین ثابت و مرکز گیتی بوده و با اجسام روحانی یا الهی متحرک در آسمان فرق میکند. با وجود این که آریستارخوس ساموسی، فیلسوف یونان باستان، وجود خورشیدمرکزی در جهان را حدس زدهبود، نیکلاس کوپرنیک نخستین کسی بود که با استفاده از ریاضیات، نظریه خورشیدمرکزی را ارائه داد.
گالیلئو گالیله در سده هفده میلادی کشف کرد که خورشید دارای لکههای خورشیدی است و مشتری چهار قمر در اطراف خود دارد.کریستیان هویگنس با کشف تیتان و شکل حلقههای زحل، اکتشافات گالیله را ادامه داد. در سال ۱۷۰۵، ادموند هالی متوجه شد که یک دنبالهدار هر ۷۵–۷۶ سال تکرار میشود. این اولین مدرکی بود که نشان میداد که جرم دیگری هم به جز سیارات بهدور خورشید میگردد. در همان دوران سال ۱۷۰۴، اصطلاح «منظومه شمسی» برای اولین بار در زبان انگلیسی استفاده شد. فریدریش بسل در سال ۱۸۳۸ با موفقیت یک اختلافمنظر ستارهای، تغییری ظاهری در موقعیت یک ستاره که بهدلیل حرکت زمین دور خورشید ایجاد شده، را اندازه گرفت و به این ترتیب، نخستین مدرک مستقیم و تجربی نظریه خورشیدمرکزی را فراهم کرد